105

دفتر دلم

داستانهای جدید اما تکراری شوهر که هر چند سال یک بار شروع میشه،و میریم که از صفر دوباره شروع کنیم،

اما ایندفعه فرق میکنه با دفعات قبل،چون دیگه نمنیخواد من باهاش برم،میگه میخواد ی مدتی تنها زندگی کنه،

من که نمیدونم چی تو اون سرشه،هر چی هست در جهت نابودیشه،

چند روز پیش به دختر عمه ش گفت که براش فال بگیره،نتیجه فایل خیلی بد دراومد،گفت،تصیمیمش در جهت نابودیشه،ب،گفت بیمار میشی،بیماری سختی میگری،بیچاره مادرش داره تمام تلاشش و میکنه که این اتفاق نیوفته،خدایا در هر صورت من توکل بتو میکنم،واز تو یاری میجویم،،مطمئنم در جایگاه حق نشستی،،امید به درگاه توهه،

من که حدترو شکر در زندگیم هیچ گونه خیانتی نکردم،صادقاه زندگی کردم،پس از حقم نمیگذرم،ولیژ تو بهترین قاضی هسیتی،بتو می سپارم،

خدایبا شکر که بهم نزدیکی و کاملا حضورت رو درک میکنم،پس هوامو داشته باش،و منو در رسیدن به اهدافم کمک کن،

امش اصلا احساس خوبی ندارم،ولیب کمکم کن تا قوی باشم،محکم باشم،شکرت،


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در سه شنبه 15 اسفند 1396برچسب:,ساعت1:33توسط یسنا | |