دفتر دلم

۱) الان ،در حال حاضر من یک ماشین ۲۰۶ قرمز آتشین دارم،خدارو شکر، ۲) تسلط کامل به زبان انگلیسی دارم،وحتما تدریس میکنم،و کتاب ترجمه میکنم. ۳) یک خونه ویلایی با هزار مت محوطه پشت خانه،که در آن انواع میوه جات و سبزیجات کاشته ام،خدارو شکر. ۴) ۳۰۰ میلیون تومان پول نقد در حساب بانکیم دارم،و با استفاده از سودش به سفرهای خارجه میرم،همراه با خانواده و دوستانم،خدارو شکر،همه این موارد تا یک سال آینده بهش رسیده ام،بیاری خدا.

+نوشته شده در سه شنبه 2 آبان 1396برچسب:,ساعت23:31توسط یسنا | |

مروز ۲ آبان ۱۳۹۶، ساعت 10/30 شب چهارشنبه،داخل رختخوابم،در حال نوشتن و تخلیه ذهن از افکار منفی،چه بسا که همین افکار مانع رشد روحانی در انسان میشود،

این روزا سخت در حال خواندن زبان هستم،و در لول hogh 3 مشغولم،حدودا ۸ ماهه که شقایق ازدواج کرده،هنوزم توی شوکم،باورم نمیشه تنها شدیم،در این مدت بیشترین لحظاتش با همسرش بسر میبره،و لحظاتش خیلی شاد،خدارو شکر،

امیدوارم این لحظات تا ۱۲۰ سال ادامه دار باشه،

هفته گذشته سنا و مادرش و نامزدشو پرند اومدن مهمانی خونه ما،حدودا ۳۰۰ هزارتومن وسایل پلاستکی مورد نیاز واسه شقایق خرید،

بعد از این همه مدت از ازدواج شقایق میگذره،هنوز حسم به همسرش بهتر نشده،خیلی دوست دارم احساسم بهش تغییر کنه،و من راحت بشم،واقعیت اینه که نمیتونم ارتباط مادر و فرزند باهاش داشته باشم.گاهی اوقات فکر میکنم،شاید دو تا فرزند داشتم،بهتر میتونستم لحظات تلخ به شیرینی تبدیل کنم.

میدونم تمام این اتفاق ها،مشگلش خودمم،یا از غرورمه،یا کمبودای عاطفیه،یا کارماه.خلاصه دلایل میتونه زیاد باشه،ولی روند زندگی یکم برام غمگینه.ی خلعی در وجودمه.حالا که شقایق بیشتر شبا خونه هست بهتره،ی تنشی بین ما و همسرش ایجاد شده‌،اونم با ی پیام ک داده بودم با شقایق،و همسرش خوند.

بگذریم،اینم ی قسمتی از زندگیه،درست میشه،میگذره،سر تکون دادی،من مردمو شقایق و فرزندش داره این خاطراتو میخونه،خدا کنه بچه هاش در کنارش،لحظات شادی رو براش ایجاد کنن.

این موقع هاست که دلم خیلی برای مامانم تنگ میشه،جاشو در کنارم خیلی خالی میبینم.وقتی باهاش حرف میزدم،سبک میشدم.

روحت شاد مادرم.

+نوشته شده در سه شنبه 2 آبان 1396برچسب:,ساعت23:27توسط یسنا | |