11

دفتر دلم

از صبح كه از خواب بيدار شدم انرژيم صفر بود.ياد مادرم يك لحظه آرومم نمي ذاره؛

خدايا اين چه سرنوشتيه كه براي اين بيچاره رقم زدي؛مادري كه تمام عمرش فقط در

 خدمت خانواده بوده چرا حالا فرياد رسي نداره.خدايا داري همه مارو امتحان ميكني؟

تورو به خداونديت قسم ميدم اين پير زن رو از اين شرايط اسفبار نجات بده.

امروز ساعت 8 صبح برف شروع به باريدن كرد؛ بقدري زيبا و لطيف بود

 ولي من هيچ چيز اطرافم رو زيبا نمي ديدم؛همه دنيا پيش رويم سياه و تيره بود؛

خدايا چرا يك نفر بايد قرباني بشه تا عده اي ديگر از بنده هات درس بگيرن؛آدم بشن.

اين به نظر تو انصافه؟؟؟نه به خداونديت دور از عدالته!!!

خدايا همه درها به روي مادرم بسته شده؛اي كاش ميتونستم 300 كيلومتر راه رو پرواز ميكردم

ميرفتم پيشش؛ميبردمش حموم؛كنارش مينشستم؛در اين صورت اون بود كه به من  دلداري ميداد.

خدايا به هيچ وجه دوست ندارم مانند مادرم زندگي كنم.آخه آدم چقدر ميتونه مهر طلب باشه؛

تمام عمرش فقط مطيع امر ديگران بوده ؛براي خودش اهميت قايل نبود؛در حقيقت عشق به

خودش صفر بوده؛صداي اذان مغرب به گوش ميرسه؛خدايا ازت خواهش ميكنم؛ميدونم برات

 كاري نداره اينكه يك معجزه بهم نشون بدي.من كه توي زندگي خودم معجزات زيادي ديدم؛

سرتاسر زندگي مادرم هم همش اعجاز بود؛چرا يك كاري نمي كني؟؟؟چيكار؟!!1!

هر كاري كه اين طفلكو از اين شرايط نجات بدي.واي! اين پول دارا ميخوان پولاشونو كجا ببرن؟

اي كاش داشتم يك كاري ميكردم؛اول براي دل خوشي خودم ؛بعد براي خشنودي خداوند؛

آخر براي راحتي و آسايش خودش.

خدايا به داد ما برسه؛قانون كارماي طبيعت شوخي بردار نيست؛بهشت وجهنم هركسي در اين دنياست

هرچي كاشتي همونو درو ميكني.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در سه شنبه 10 اسفند 1389برچسب:,ساعت18:47توسط یسنا | |