112

دفتر دلم

امروز ی جایی داخل نت خوندم که بهترین و تنهاترین راه برای کاهش استرس،نوشتنه،تا میتونید بنویسید تا ذهنتون تخلیه بشه از افکار منفی،

منم تصمیم گرفتم بنویسم،تا جایی که میتونم،از هر دری ،

خونه دخترم بودم،عصر پیاده روی کردم رفتم خونشون،تا خونه ما مسیرش یک ساعتی میشه با پای پیاده،

تمام مسیر راه بقدری ذهنم از افکار منفی پر بود،سرم داشت منفجر میشد،دنبال ی راهی بودم،از صبح مرتب دنبال نوشته و مطلب داخل نت میگشتم در مورد حال خوب،کاهش استرس،و از این چیزا که حالم بهتر بشه،

تاثیری نداشت،تا اینکه زنگ زدم به سمیرا تاروتی،با حرفاش آرومم کرد،حالا میخواستم برم مشاوره یا روانشناس که کلی هزینه میشد،یا باید میرفتم پیش ی دوست براش حرف بزنم،حالا با قضاوتاش باید حالمو بدتر میکرد،

در تمام لحظه های زندگیم دونفر همیشه حالمو خوب میکردن،اونم دخترم و ی دوستم معصومه همیشه همدردی میکرد،با حرفاش آرومم میکرد،

الان حالم بهتره،از حالت خشم خارج شدم،بحالت دلسوزی دراومدم،تصمیم گرفتم اگه حمله ای کرد بهم راجع به اتفاقا،

گفتم بهش میگم،بخاطر خودتون گفتم مادرت نیاد شهر ما،

اگه گفت چطور مگه،دیگه راجع به بیماری خودش چیزی نمیگم،

میگم حالا تا سال آینده مشخص میشه،میگم اینقدر اذیتم نکن،شاید واسه پشیمونی دیر بشه،

خداکنه خدا ی فرجی کنه،به عقل بیان،کاری که درستتره رو انجام بدن،توکل بخدا،

واقعا مرگ دست خداست،پیر و جوون نداره،فعلا که جوونا خیلی دارن داغون میشن،میمیرن،

نمیدونم چطور بگم بهش تا سال آینده ی اتفاقی ممکنه برات بیوفته،خیلی سیگار میکشه،متادون مصرف میکنه،

تمام فکرش اینه که پول دار بشه،داره خیلی زور میزنه،نمیشه

بهر قیمتی شده،البته بنده خدا کلاه بردار نیست،و عرضه شو هم نداره،ولی کارهای احمقانه زیاد میکنه واسه پولدارشدن،

اصلا صبر و طاقتش خیلی کمه،میخاد زود پولدار بشه،میخواد جهش کنه،ولی همیشه میوفته ته دره،از نوع شروع میکنه،

خدایا توکل بتو،خدایا اگر به صلاحشون نیست،ب رضای تو نیست،لطفا فرجی برسون که هر چی که عقلانیه اتفاق بیوفته،

الهی آمین.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در شنبه 1 دی 1397برچسب:,ساعت21:41توسط یسنا | |