13

دفتر دلم

امشب با ديدن فيلم سنتوري از ماهواره ناخواسته بياد اتفاق هاي گذشته افتادم؛

ياد محم...محس.... كه ديگه در كنار ما نيستن.چقدر تلخ بود گذشته هايي كه

با چه بي ارزشي به فراموشي سپرده شد.مطمينم از ناخودآگاهم هيچ وقت پاك نميشه.

سالها از اون روز ها ميگذره و حتما اين زمانها كه در اون قرار گرفتيم هم

يك روز از خاطره ها ميره.بايد حالا كه خودمون زنده هستيم  خاطره هارو زيبا بسازيم

وهيچ توقعي از كسي نداشته باشيم.

يعني حالا مح..د كجاست؟ مرده يا زنده؟محس.. و ميگم با چه وضع فجيهي خودش رو كشت.

به عقب كه نگاه ميكنم چه اوضاع درد ناكي داشتن.يعني اگه پول بود  شرايط عوض ميشد.

بيچاره حسي.. تمام تلاشش رو ميكرد تا اوضاع بهم ريخته رو سروسامان بده؛نتونست كه

هيچ؛خودش هم توي اين گرداب افتاد.حالا هر چي دست و پا ميزنه نميتونه خودشو نجات بده.

تازه ميفهمم بعضي ها ميگن اي جواني كجايي ؟يعني چي؟عمر رفته ديگه بر نمي گرده.

يادم مياد به حسي...ميگفتم نكن از اين اشتباه ها ؛ميگفت تفريحيه من هر وقت اراده كنم

 گذاشتم كنار.چند مدت پيش داشت به ياد حرفاش خنده تلخ ميكرد.ديگه نميتونه خودش رو نجات

بده.من هم با هزار بدبختي خودم را با شرايط وفق دادم.

هر وقت علي سنتوري رو ميبينم حالم خيلي بد ميشه؛امشب كلي گريه كردم.

خداياچقدر زندگي بنده هات متفاوته و هر كس شرايط خودش رو از ديگران بدتر ميبينه

در حالي كه من وقتي سختي هاي بندگان خدارو ميبينم خدا را شكر ميكنم.

ولي يك چيزو نمي پذيرم و اونم شرايط سخت زندگي مادرم؛چرا تموم نميشه؟

انگار ماموريتش تموم نشده تا عده اي درس هاي زندكيشونو بگيرن.

اوضاع از اين بي ريخت تر نديده بودم.
خدايا سال 90 بايد اوضاع همه عوض بشه يعني عالي...............



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در شنبه 14 اسفند 1389برچسب:,ساعت8:54توسط یسنا | |