16

دفتر دلم

اين روزا يك حس غريبي دارم؛نمي دونم از كجا سرچشمه مي گيره.امروز ساعت 6 صبح از

 خواب بيدار شدم احساس كردم سرحال و قبراقم.صبحونه رو آماده كردم با شق...نشستيم

خورديم.شق...رفت مدرسه و من هم تصميم گرفتم يكي از خاطرات خوب دوران نوجوانيم و

 بنويسم.اون روزا كه 13 يا 14 سالم بود زياد ميرفتم خونه داييم.خونه شون در كنار يك

رود خونه قرار داشت و آب فراواني در اون جاري بود.ما بچه ها بيشتر اوقات ميرفتيم

درش شنا ميكرديم..يكي از روزها زنداييم لباس زياد شسته بود به ما گفت اينها رو ببريد

توي رود خونه آب بكشيد؛من و دختر داييم هم از خدا خواسته.چه لذتي داشت؛آب رودخونه

صاف و زلال بود وتا بالاتر از زانو عمق رود بود. دوتايي لباس ها رو آبكشي ميكرديم و

مينداختيم توي سبد. يكدفعه ديدم دختر داييم دنبال يكي از پيراهنش ميدوي ؛بدون اينكه توجه

كنه در كجاي مسير رودخونه هست؛رسيد به جايي كه فقط ميتونستي سرش رو بيرون آب ببيني؛

لباس كه رفت هيچي طرف هم داشت غرق ميشد. دختر داييم كمك ميخواست و من هم كمي ازش قد بلندتر

بودم ؛دستش رو گرفتم كه از جاي گود بيرون بياد؛ پام هم ليز خورد افتادم من هم اضافه شدم به

 غرق شدن . اون موقع ها كنار رود خونه رو با سيم خاردار و چوب حصار ميگرفتند؛دو تايي سيم خاردار و

چوبش رو گرفتيم با احتياط تمام خودمونو از گودي كشونديم كنار .شده بوديم موش آب كشيده.داييم از

 بالا صدامون كرد چي شده ؛اتفاقي افتاده ما از ترس اينكه يكي از لباسارو آب برده ؛چيزي نگفتيم؛

به اصطلاح امروز پيچونديم قضيه رو ..تازه به خودمون اومديم؛زديم زير خنده؛ حالا كه سالها

 از اون ماجرا ميگذره وقتي ياد اون خاطره ميوفتم كلي ميخندم و انرژي ميگيرم.

جالب اين بود كه باهاش همدردي ميكردم و مي گفتم:اگه تو غرق بشي و بميري من هم خودمو غرق

ميكنم؛منم بايد بميرم ؛جواب بقيه خونواده رو چطوري بدم.اينقدر ميترسيديم از بزرگتر ها جرات

نمي كرديم كمك بخوايم.

خدايي والدامون خيلي سخت گير بودن؛اااااشايد حق با اونا بود؛ با اين كارا جلوي خلاقيت ماهارو

ميگرفتند . حالا كه متوجه شدم ياد گرفتم كودك درونم را دوباره تربيت كنم و رشدش بدم.بايد بزرگترامونو

بخشيد چون اونها هم بلد نبودن و قربانيه ندانم كاري والداي قبل از خودشون بودن.

تمام تلاشم اينه كه در تربيت دخترم اونطور كه شايسته فرهنگ و زمان حاله در پيش بگيرم.

خدايا منو يك لحظه به حال خودم تنها نگذار.
 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 29 فروردين 1390برچسب:,ساعت6:7توسط یسنا | |