57

دفتر دلم


بياد مادرم ميوفتم كه با اين همه زحمت و مشقّت آخرو عاقبتش به كجا كشيده، خدايا ميترسم
خدايا تو قضاوت كن چه بلايي به سر مادرم اومد.
ميدونم ايمانم ضعيفه، اعتقادم به تو كمه .
ديونم من ، آخه بنده خدايا چرا اجازه ميدي افكار پليد وارد ذهنت بشه .
از اين لحظه ثريا تصميم ميگيره فقط به آفريدهاي خدا و كائنات و زيبايهاي آن توجه كنه ؛
به جريانات خوب زندگيش توجه كنه ، خودش رو به جريان هستي ميسپاره ، سعي ميكنه
شكايت نكنه از هيچ چيزهيچ كس ، چونكه ميدونه شاكي بودن آدم رو ضعيف ميكنه .
همه چيز همانطوريه كه بايد باشه پس چرا بهم ريخته اي !
خودت و درونت رو با دنياي بيرون هماهنگ كن و تا چون رودخونه جاري و روان باشي؛
اگر ناهماهنگي ميبيني در اطرافت ؛ حتما بخودت بيشتر توجه كن .
روزهاي زندگيت رو بيشتربه اموري بپرداز كه شاد و راضيت ميكنه ، با بنده هاي خدا مهربون باش؛
برو توي دل طبيعت .حالا كه دريا و سرسبزي اطرافت رو پر كرده چرا ازشون استفاده
نميكني.عمر داره ميگذره ولي تو هنوز چسبيدي به اتفاق هاي گذشته ، قوي و سربلند باش .
از زندگي و زنده بودن لذت ببر ‌، مگه به قانون كارما ايمان نداري؟؟@!پس تمام جرياناتي كه
ازدستت خارجند و ندانسته هارو به خدا بسپار و به دانسته هات اعتماد داشته باش و عمل كن؛
خدا هر لحظه باهاته و از دنياي درونت باخبره .
ساعت 11/30 شب سه شنبه 22 مهر ماه.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در دو شنبه 4 آذر 1392برچسب:,ساعت19:52توسط یسنا | |